سلامت زن کليد سرنوشت اوست. اين نظر به هيچ وجه مبالغه آميز نيست. اين حقيقتی است که پس از سالها کار و فعاليت در رشته بيماری های زنان آشکار شده است که تا چه اندازه عوامل روانی در تکوين شخصيت زن و وضع سلامت او تاثير دارد.

در نظر زن وضع ظاهری او از مرد برايش اهميت بيشتری دارد. چون شوهر کردن و بچه دار شدن اساسی ترين ثمره زندگی يک زن است. رضایت جسمانی و اجتماعی و روانی زن نيز بستگی به يک امر حياتی دارد و آن جلب مرد و حفظ توجه و علاقه او طی سالهای بعدی زندگی است. البته جذبه جسمانی به هيچ وجه جانشين خصايصی از قبيل: طراوت و يا وفاداری يک زن نسبت به شوهرش نمی گردد و عاقبت نيز اينگونه خصايص در ادامه و تثبيت زندگی زناشويی بيش از خصوصيات ظاهر، موثر واقع ميشود. هر زنی احساس می کند که با وجود کليه خصوصيات ديگر، کشش جسمانی نسبت به شوهر به منظور آماده کردن زمينه ای برای نشان دادن خصوصيات اخلاقی و روحی مورد نياز است. بعبارت ديگر کشش و جاذبه يک زن سرمايه اصلی وی برای شروع زندگی مشترک است. 

جذابيت جسمانی را نبايد با زيبايی اشتباه کرد. تقريبا" کليه مردان در اين مورد هم عقيده اند که زنانگی با وجود اينکه يک عامل مطلق جسمانی نيست مقدار زيادی به عوامل جسمانی بستگی دارد. اين عوامل نيز توسط ميزان استروژن در بدن تعيين می گردد. رشد بدن زن از هنگام کودکی تا بلوغ به خوبی نقش استروژن را در رشد و نمو وی روشن ميسازد. در کودکی تخمدان های غيرفعال مقدار مکفی استروژن ترشح نمی کند و در نتيجه اعضاء جنسی تکامل نمی نمايند به اين ترتيب سينه صاف مانده و رحم به شکل خيلی کوچک شده يک بطری وارونه به اندازه 3 تا 4 سانتی متر باقی می ماند. 

متخصصين بيماری های زنان که برای اولين بار شکم يک دختر کوچک را باز می کنند هميشه از کوچکی و شکل رحم متعجب می گردند. در حقيقت اين دختر کوچک را از لحاظ جسمانی نمی توان مونث کامل دانست و از لحاظ پزشکی چون اعضای جنسی وی تکامل نيافته و استروژن در بدنش ترشح نمی گردد. می توان وی را تقريبا" خنثی ناميد. با نزديک شدن بلوغ، تخمدان ها بيدار می شوند و رفته رفته مقدار کمی استروژن در جريان خون ترشح می نمايند. در خون استروژن به صورت يک پيام بر شيميايی عمل کرده و به کليه سلول های بدن اعلام می دارد که دختر خنثی بايستی به صورت زن کامل درآيد. در نتيجه سينه ها بزرگ و متورم شده رحم بزرگتر می گردد و ظاهر بدن تغيير می کند. عاقبت تخمدان ها اولين تخم را آزاد کرده و پس از مدت بسيار کمی اولين عادت ماهانه ظاهر می گردد و دختر به صورت زن کامل در می آيد. تخمدان ها که اکنون بيدار شده و وظيفه ماهانه خود را انجام می دهند، مقدار بيشتری استروژن وارد خون ميسازند. در صورتی که با تجزيه شيميايی استروژن اندازه گرفته شود مقدار آن بسيار کم است. مثلا" روزانه استراديول که يکی از مهم ترين انواع استروژن های مختلف است بيش از يک هزارم دانه شکر نمی باشد.   ولی به قدری اين ماده قوی است که همين مقدار ناچيز کافی است که دختر نابالغی را به صورت زن در آورد. 

شخصيت وی نيز به همين ترتيب تغيير می يابد. پس متوجه می شويد که چگونه يک ماده شيميايی، مانند استروژن، روحيه و سرنوشت انسان زنده را تعيين می نمايد. 

اثرات اجتماعی اين تغييرات جسمانی، رويه زن را در زندگی تعيين  می نمايد. تکامل جسمانی و همچنين تغييرات روانی ناشی از آن زن را برای ازدواج و توليد نسل و وظايف مديريت خانواده و نفوذ بر شوهر و فرزندان آماده می کند. 

کليد اين پيشرفت و تغيير زندگی در تخمدان ها که محل توليد تخم و تهيه هورمون های زنانگی است نهفته می باشد. غدد توليد کننده هورمون های زنانه که همان تخمدان ها هستند ترشحات خود را بر عکس غدد ديگر، از قبيل غدد بزاقی يا اشک که ترشحات آنان به سطح بدن ميرسد، مستقيما" به خون می ريزند. 

غدد داخلی ديگری نيز وجود دارند که مانند کارخانه شيميايی هستند که ميزان سوخت و  ساز انرژی را در بدن تعيين می نمايند، در صورتی که اين غدد بيش از حد معمول فعال باشند نتيجه آن عصبانيت، فعاليت بيش از اندازه و لاغری بيش از حد معمول شخص می باشد. در صورتی که فعاليت اين غدد کند يا کمتر از حد معمول باشد، اثرات آن به عکس خواب آلودگی، عدم علاقه به پيشرفت و کار و آگاهی اوقات چاقی است. 

يکی ديگر از غدد مهم بدن غده اوزالمعده می باشد که سازنده انسولين است. 

وظيفه انسولين کنترل ميزان قند خون است. کمبود قند خون ايجاد ضعف و بيهوشی و ناراحتی روانی می نمايد. وجود بيش از اندازه آن نيز در بدن ايجاد کندی و جمع شدن سموم در سلول های بدن و گاهی اوقات موجب گانگرن و فاسد شدن قسمتی از اعضای بدن، به خصوص دست و پا ميشود. غده ديگر غدد فوق کليوی هستند که در بالای کليه ها قرار گرفته اند و تحريک بدن را به عهده دارند و در موقعيت های خاص ترس و خطر به بدن قدرت و انرژی فوق العاده می دهند. اين غدد هستند که باعث ايجاد نيروی فوق العاده در هنگام ناراحتی و گرفتاری های شديد می باشند. 

به علاوه اين غدد ماده ای به نام کورتيزون به خون می ريزند که يکی از عوامل مهم جلوگيری از خراب شدن نسوج بدن است. ( در مرد بيضه ها توليد هورمون های جنسی مردانه می کند که باعث می شود که مرد ريش در بياورد و عضلاتش محکم و قوی و صدايش خشن شود) . 

تخمدان ها که غدد جنسی زن هستند از خيلی از جنبه ها با غدد ديگر بدن متفاوتند. اين غده هر ماه دو ماده توليد می نمايد. در نيمه اول دوران ماهانه استروژن می سازند و در نيمه دوم پروژسترون توليد می کنند. ولی اين غدد نيز مانند هر کارخانه ديگری به زودی فرسوده می شوند و در نتيجه يائسگی ظاهر می گردد. 

خوشبختانه اکنون علاج اين فرسودگی کشف شده است. در صورتی که تخمدان ها نتوانند استروژن بسازند استروژن را می توان از طريق قرص يا تزريق به بدن رساند. اين نوع استروژن برای استفاده بدن به هيچ وجه با نوعی که در خود تخمدان ها ساخته می شود تفاوتی ندارد فقط مقدار آن بايستی مکفی و حساب شده باشد. 

اگر کليه غدد داخلی بدن بدون کنترل مرکزی، که بين هورمون ها هماهنگی ايجاد می نمايد، ترشحات خود را به داخل خون رها می کردند، اغتشاش غير قابل تصوری به وجود می آمد و به همين دليل است که سيستم غدد داخلی مانند يک شرکت منظمی که همگی از يک مرکز فرماندهی دستور بگيرند اداره می شود. ستاد فرماندهی در سر نهفته است. غدد رهبری کننده در پايه مغز و در غير قابل دسترس ترين محل بدن قرار گرفته است. اين غده که غده هيپوفيز ناميده می شود دستورات شيميايی لازم را برای هماهنگی کليه غدد با يکديگر صادر می نمايد سپس از طريق گردش خون به اين غدد نتيجه دستورات و موقعيت آن ها بازگو می گردد به اين ترتيب غدد هيپوفيز تعادل کليه هورمون ها را در جريان خون حفظ می کند. از طريق همين غده است که تخمدان ها هر ماه ماده ای شيميايی دريافت می نمايند به نام " هورمون تحريک کننده ايجاد تخمک " و اين هورمون باعث تکامل تعدادی از تخمک ها می گردد و در نتيجه وقتی مقدار کافی استروژن را در خون احساس نمود می فهمد که دستوراتش اجراء شده و سپس دستور بعدی را برای تخمدان ها صادر  می نمايد " جسم زرد را آماده نمائيد و برای ساختن جدار ضخيم رحم و پذيرايی از نطفه، پروژسترون بسازيد. "  اين دستور از مغز سر به وسيله يک ماده شيميايی ديگر به نام " هورمون ايجاد جسم زرد " به تخمدانها می رسد و آن ها را تحريک می نمايد. پس از اينکه جدار رحم با آغاز عادت ماهانه فرو ريخت ، مجددا" غده هيپوفيز دستورات خود را آغاز می نمايد. 

پس می توان درک نمود که چگونه اين مرکز شيميايی و هماهنگ کننده کليه غدد بدن با شروع يائسگی دچار اغتشاش می گردد. تخمدان ها ديگر تخم توليد نمی کنند، استروژن نيز ترشح نمی شود، غده هيپوفيز کمبود استروژن را احساس نموده و با عجله هورمون های تحريک کننده بيشتر به کيسه های تخمک می فرستد و يا به عبارت ديگر دستور ساختن فوری استروژن را صادر می نمايد ولی تخمدانها که در حال از بين رفتن هستند عکس العملی از خود نشان نمی دهند. غده هيپوفيز مانند يک فرمانده عصبانی و ناراحت باز هم دستورات خود را تکرار می کند در نتيجه اين تقلای بی ثمر غده هيپوفيز تعادل خود را از دست می دهد و باعث ميشود که کليه غدد داخلی اندوکرين دچار عدم تعادل گردند. به همين ترتيب کليه سيستم دستگاه شيميايی بدن از نظر هورمونی دچار هرج و مرج شده و علائم يائسگی ظاهر می گردد. 

از طرف ديگر چون غده هيپوفيز در مغز مرکزيت دارد ترشحات آن به " هيپوتالاموش "  ( قسمتی از مغز که تعداد زيادی از فعاليت های حياتی بدن را کنترل می کند ) که در مجاورت آن قرار دارد می رود. اين مرکز حرکاتی از قبيل تنفس، حرکات روده ها، فعاليت قلب، انبساط و انقباض رگها و بازشدن مردمک چشم را به عهده دارد. همچنين هيپوتالاموس مرکزی است که بوسيله آن افکار و احساسات ارادی ما با فعاليت های غير ارادی و خودکار بدن تماس حاصل می کند. 

از طريق ارتباط بين غده هيپوفيز که نماينده سيستم غده داخلی است و دستگاه عصبی، بدن دچار عکس العمل هائی می گردد. فرياد، ترس، حبس کردن نفس در سينه، باز شدن مردمک چشم ناشی از تعجب، سرخ شدن از شرم و تپش قلب ناشی از ترس و نگرانی. همگی شواهد ارتباط بين فکر و بدن می باشند. همين دستگاه نيز بر اثر عوامل روانی صدمات دائمی در بدن باقی می گذارد. عصبانيت بوسيله تحريک " هيپوتالاموس" ايجاد اختلالاتی در هضم غذا می نمايد و در نتيجه توليد زخم معده، اسهال و کوليت می نمايد. همچنين ممکن است در فعاليت کبد، لوزالمعده، طحال و کليه نيز دخالت نموده و مواد سمی در بدن توليد نمايد و همچنين فعاليت مثانه نيز ممکن است تحت تاثير قرار گيرد. پس می بينيم که يائسگی چقدر ممکن است در بدن و اعضای مختلف آن تاثير داشته باشد. 

" هيپوتالاموس " که مرکز اداره کننده دستگاههای عصبی است در نتيجه عدم تعادل غده هيپوفيز ناشی از قطع استروژن و عدم فعاليت تخمدان ها منقلب گرديده به نوبه خود به کليه دستگاه عصبی اعلام خطر می کند و اثرات غير قابل پيش بينی ظاهر می گردد. اين پيام های غير منظم به قلب، کبد، روده ها و قسمت های ديگر بدن می رسد. اين اعضاء که قبلا" به خوبی کنترل می شد، در نتيجه اين هرج و مرج ناشی از يائسگی منقلب می گردند. نتيجه کلی اين است که زن يائسه در کليه فعاليت های بدن مواجه با اشکالات مختلف می شود و لذا از لحاظ فکری و روانی او را در موقعيت دشواری قرار می دهد. به همين علت نيز تعدادی از زنان در سالهای يائسگی دچار اختلال روانی می گردند. لذا نتيجه می گيريم که اختلالات روانی ناشی از اختلالات جسمانی است و برای معالجه اختلالات روانی مربوط به يائسگی بايد در رفع ناراحتی های جسمانی کوشيد. در اغلب موارد پس از معالجه جسمانی، وضع روانی خود به خود به حالت طبيعی باز می گردد. 

اکنون که ارتباط وضع روانی زن با وضع جسمانی وی بررسی شد و به ثبوت رسيد، عاقلانه نيست که يائسگی را يک وضع روحی بدانيم و دلايلی اصلی جسمانی آن را ناديده بگيريم. 

برای اينکه نقش استروژن را در کنترل غده هيپوفيز به خوبی روشن نمائيم قسمتی از يک سخنرانی طبی را در اينجا ذکر می نمايم: 

پزشک دانشمند سخنران، غدد هيپوفيز را به يک مرد خانواده ای بسيار منظم و سختگير تشبيه نمود که در صورت بروز خلافی در امور خانه دچار خشم و هيجان شديد شده و هر چيز را که به دستش برسد به زمين ميزند و خرد می کند. از طرف ديگر استروژن مانند زن آرام و باهوش و زيرکی است که خشم شوهر خود را فرو می نشاند و از عصبانيت بيش از حد وی جلوگيری می نمايد. پس تا زمانی که استروژن در بدن وجود دارد غده هيپوفيز آرام مانده و اعضاء فرمانبردار خود را تحت کنترل و نظم در  می آورد. ولی زمانی که استروژن قطع شود اين غده کنترل خود را از دست می دهد وضع بدن را مغشوش می سازد. 

غده هيپوفيز به هيچ وجه تنها قسمت بدن نيست که از ترشح استروژن استقبال می نمايد و به آن نيازمند است، بلکه تقريبا" کليه سلولهای بدن زن در صورت رسيدن استروژن کافی قوی تر شده و وظيفه خود را بهتر انجام می دهد.